-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 بهمن 1385 18:28
من اول که این کـــــــــــار، سر داشتم دل از ســـــر به یکبــــــــار برداشتم سر انداز در عاشـــــــــقی صادق است که بد زهره بر خویشتن عاشق است اجـــــــــــل ناگهان در کمــــــــینم کُشد همـــــــــان به کــــه نازنینــــــم کُشد چو بی شک نبشته است بر سر، هلاک به دست دلآرام خوشــــــــتر هلاک نه روزی به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 دی 1385 00:50
از محبت تلخها شیرین میشود از محبت مس ها زرین می شود از محبت خارها گل میشود از محبت سرکه ها حل می شود از محبت سنگ روغن می شود بی محبت موم آهن می شود حضرت مولانا
-
آنگاه که پیامبر را از عشق پرسیدند ......
پنجشنبه 14 دی 1385 03:32
... آنگاه به پیامبر گفتند: با ما از عشق بگو و او سر برآورد و به مردم نگریست و سکوتی سخت در میانه افتاد. پس به آوازی عظیم لب به سخن گشود : چون عشق اشارت فرماید قدم به راه نهید ؛ گرچه دشوار است و بی زنهار این طریق . و چون بر شما بال گشاید ؛ سر فرود آورید به تسلیم ؛ اگر چه شمشیری نهفته در این بال ؛ جراحت زخمی بر جانتان...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 دی 1385 03:52
دوستان کریسمس مبارک امیدوارم در این سال جدید موفق و سربلند باشید....
-
تو همواره مهربان باش...
شنبه 2 دی 1385 01:31
اگر بعضی افراد، بی منطق و خود محورند، تو همواره آن ها را ببخش اگر نسبت به دیگران مهربانی ولی آن ها تو را به خودخواهی متهم می کنند، تو همواره مهربان باش اگر فردی موفق هستی ولی در نهایت تعدادی دوست دروغین و تعدادی دشمن حقیقی به دست آورده ای، تو همواره بکوش تا موفق شوی اگر صادق و یکرنگ هستی و ممکن است دیگران فریبت دهند،...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 آذر 1385 16:05
زیبایی عشق به سکوت است نه به فریاد زیبایی عشق به تحمل است نه خرد شدن و فروریختن عشق خیالی است که اگر به واقعیت بپیوندد تمام شیرینی اش را از دست می دهد...
-
خدایا...
یکشنبه 28 آبان 1385 03:06
خدایا خدایا مگذار دعا کنم که مرا از دشواری های زندگی مصون داری بلکه دعا کنم تا در رویارویی با آنها بی باک و شجاع باشم. مگذاراز تو بخواهم درد مرا تسکین دهی بلکه توان چیرگی برآن را به من ببخشی.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 آبان 1385 02:03
تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست تنهایی را دوست دام زیرا تجربه کردم تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست تنهایی را دوست دارم زیرا در کلبه تنهایی هایم در انتظار خواهم گریست و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 آبان 1385 01:52
رندی را گفتند : درد بی درمان چیست؟ گفت : غم عشق... پرسیدند : غم عشق چگونه طاقت فرسا شود؟ گفت : در فراق یار... گفتند : فراق یار چگونه جلوه گری کند؟ گفت : با آه جگر سوز. پرسیدند : جانکاه تر از غم عشق و فراق یار وسوز جگر؟ گفت : آن است که عاشق از ابراز عشق به معشوقش درماند. گفتند : چه سازد عاشقی که به این درد مبتلا ست؟...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 آبان 1385 01:30
قلبی از آینه داری رگی از نور چشمانت پر از نور ایمان دستانی چون بال پرنده داری تو ای غریبه ترین غریبه!!! نیمه شبی از چشمانت چون دانه های اشک خواهم ریخت و لبانم پر از بوسه های نور خواهد شد خواهد آمد روزی که تو می شوی بهانه هر شعرم ای ابدی ترین چشمه محبت!!! (شایان نجاتی)
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آبان 1385 10:23
بیا اینجا بنشین کنار من. وقتی تمام تو می شود منِ من. وقتی روزها را دست می کشیم و هیچ گردی روی خاطره لحظه هامان ننشسته. تو بگو سالی گذشت ! من می گویم همین دیروز ! نه همین لحظه پیش، همین لحظه . می دانی به چه می مانیم. نشسته ایم پشت در پشت و تکیه کرده ایم به آرامی به یکدیگر. نگاهمان دور است و این فاصله را حس نمی کنیم مگر...
-
خدایا...
چهارشنبه 12 مهر 1385 14:00
ای نامت از دل و جان در همه جا به هر زبان جاریست عطر پاک نفست سبز و رها از آسمان جاریست نور یادت همه شب در دل ما چو کهکشان جاریست تو نسیم خوش نفسی من کویر خار و خسی گر به فریادم نرسی همچو مرغی در قفسم تو با منی اما من از خودم دورم چو قطره از دریا من از تو مهجورم ای نامت از دل و جان در همه جا به هر زبان جاریست عطر پاک...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 مهر 1385 02:31
عجب بالا و پایینی داره دنیا عجب این روزگار دلسرده با ما یه روز دور و ورم صد تا رفیق بود ولی امروز ببین تنهای تنها خیال کردم که این گوشه کنارا یکی داره هوای کار ما را یکی هم این میون دلسوز ما هست نداره آرزوی آزار ما را
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 مهر 1385 01:39
خدایا مگذار نفسم چراگاه شیطان شود، اگر چنین است جانم بستان که بار گناهم از این سنگین تر نشود.
-
غم...
چهارشنبه 12 مهر 1385 01:28
خدایا شکرت که غم را آفریدی ، درد را آفریدی ، دلتنگی را آفریدی ، اشک را آفریدی چرا که اگر همیشه می خندیدم و شاد بودم تو را از خاطر می بردم این واقعیت است ؛ من انقدر نمک نشناس هستم که تنها تو را در غم هایم صدا می کنم چرا که شانه هایم توان تحملشان را ندارد .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 شهریور 1385 23:14
اگه یه روز من مُردم و تو منو دوست داشتی پنج شنبه ها بیا سرِ مزارم و گلِ سرخی رو روی قبرم بذار تا همیشه اون گلی که بهت داده بودم رو به خاطرم بیارم ... ولی... اگه تو مُردی ... من فقط یه بار میام مزارِت .. میام و اون دسته گلِ سفیدِ مریم رو که با خون خودم سرخشون کردم ، برات هدیه میکنم وعاشقانه کنارت جون میدم تا بدونی هیچ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 شهریور 1385 23:11
امشب از درد نالیدم کاش می دانستی بیش از آنکه درد جسمم را بیازارد روحم را در هم می شکند. امشب به اندازه تمام ثانیه های عمرم بر تو بر خویش و بر تنهائی و چشمان بارانی ام که در انتظار ماندند گریستم. کاش بودی و دست های تنهایم را می فشردی و من سر بر سینه مهرت می گذاشتم تا بغض و ناباوری ام را برای همیشه به گور فراموشی بسپارم
-
سکوت
یکشنبه 12 شهریور 1385 22:53
در سکوت می توان نگاه را معنا کرد و آن را با عشق به دل پیوند زد می توان بهار را به دیدار برگهای خزان زده برد و برای رازقی های امید از عطر دوست داشتن گفت می خواهم سکوت کنم و تنها به حرف نگاهت گوش کنم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 شهریور 1385 22:58
هیچگاه آخرین نگاهت را فراموش نمی کنم نگاهی سرشار از عشق صمیمیت و محبت امروز سالها از آن روز می گذرد ولی تو هر گز بر نگشته ای صدایت در گوشم زمزمه می شود و نگاهت در ذهنم مجسم ولی من تو را می خواهم نه خیالت را
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 شهریور 1385 18:41
اگر بگریم گویند که عاشق است اگر بخندم گویند که دیوانه است پس می گریم و می خندم که بگویند یک عاشق دیوانه است
-
عبرت
شنبه 28 مرداد 1385 02:50
عبرت چه واژه زیبا اما غریبی ست!! شنیدم آنان که از گذشته خود عبرت نمی گیرند چاره ای جز تکرار آن ندارند ...........و آن جا بود که فهمیدم چرا زندگی ما تکراریست!!!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 مرداد 1385 02:26
جای دسته گلی که فردا بر قبرم نثار می کنی امروز با شاخه گلی کوچک یادم کن....... به جای سیل اشک که فردا بر مزارم می ریزی امروز با تبسمی شادم کن....... به جای آن متن های تسلیت گونه که فردا در روزنامه ها برایم می نویسی امروز با پیام کوچکی خوشحالم کن........ من امروز به تو نیاز دارم نه فردا....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 مرداد 1385 16:59
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 مرداد 1385 16:56
انتظار واژه غریبی است... واژه ای که روزها یا شاید هم ماههاست که با آن خو گرفته ام. که چه سخت است انتظار... هر صبح طلوعی دیگر است بر انتظارهای فردای من! خواهم ماند تنها در انتظار تو چرا نوشتم در برگ تنهاییم برای تو! نمیدانم؟ شاید روزی بخوانند بر تو عشق مرا می دانم روزی خواهی آمد می دانم گریان نمی مانم؛ خندانم! برای...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 مرداد 1385 16:41
دیگر ساعتی بر دست من نخواهی دید مِن بعد عبور ریز عقربه ها را مرور نخواهم کرد وقتی قراری ما بین نگاه من و بی اعتنایی نگاه تو نیست ساعت به چه کار من می آید؟ می خواهم به سرعت پروانه ها پیر شوم مثل همین گل سرخ لیوان نشین که پیش از پریروز شدن امروز می پژمرد! دوست دارم که یک شبه شصت سال را سپری کنم بعد بیایم و با عصایی در...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 مرداد 1385 14:06
کاش می شد اشک را تهدید کرد ، مدت لبخند را تمدید کرد ، کاش می شد از میان لحظه ها ، لحظه دیدار را نزدیک کرد.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 مرداد 1385 14:05
اگر کسی می گویدکه برای تو میمیرد دروغ میگوید!!! حقیقت را کسی می گوید که برای تو زندگی میکند.
-
چه قدر سخته...
دوشنبه 9 مرداد 1385 11:35
چه قدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید و به جاش یه زخم همیشگی رو به قلبت هدیه داد زل بزنی و به جای اینکه لبریز کینه و نفرت شی ، حس کنی هنوزم دوسش داری چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده.... چه قدر سخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی اما وقتی دیدیش...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 مرداد 1385 11:33
عشق همچون هوا در همه جا جاریست تو قدری عمیق تر نفس بکش.
-
گفتگو با خدا...
دوشنبه 19 تیر 1385 19:18
خدا از من پرسید: « دوست داری با من مصاحبه کنی؟» پاسخ دادم: « اگر شما وقت داشته باشید» خدا لبخندی زد و پاسخ داد: « زمان من ابدیت است... چه سؤالاتی در ذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟» من سؤال کردم: « چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می کند؟» خدا جواب داد.... « اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که...