...:::: پلک تر عشق ::::...

میگویم که گفته باشم این مطالب از خودم نیست. با اجازه نویسندگان آن، اونارو اینجا میذارم...

...:::: پلک تر عشق ::::...

میگویم که گفته باشم این مطالب از خودم نیست. با اجازه نویسندگان آن، اونارو اینجا میذارم...

کاش لحظه ی مرگم امشب بود...

 

   

ساعتها رو به روزها گره می زنم و روزها رو به شبها می بافم.

همه لحظات تنهائی ام رو تو صندوقچه خاطرات می ذارم و اونو می بندم.

می خوام خاطراتم رو هدیه کنم به آینده، آینده رو هدیه کنم به زندگی،

زندگی رو هدیه کنم به عشق و عشق رو هدیه کنم به تو!

و تو رو ... تو رو به اون کسی هدیه می دهم که به لیاقتش ایمان داری.

دوستش داری و دوستت داره شاید بیشتر از من.

آره اگر دوست داشتن تو گناه بود پس من گناهکارترین بودم.

همه نهی کردن منو از این عشق و دوری از عشقت رو می خواستن.

ولی من واستادم . بدون پناه بدون یاور.

دوست داشتم تو اولین قطرات اشکم درک می کردی

اون چیزی  رو که تو وجودم بود.

دوست داشتم تو تمام نا باوری ها و

تمام بایدها و نباید ها باور می کردی دردی رو که

روزها،ماه ها و حالا دیگه سالها ،

 گوشه  این دل پنهون کردم و با تمومه خاموشیم

بفهمی که تو دلم غوغایی برپاست.

با همه بچگیم ، نگاهمو ذره ای از وجودت بدونی.

دوست داشتم بدون التماسم نوشته هامو بخونی.

دوست داشتم...

خدایا...

خوشبختش کن با هر کی که خودش می خواد .

شاید وقتی خوشبخت شد یاد من بیفته که تنها آرزوم خوشبختیش بود .