«گفته بودی که چرا محو تماشای منی و آنچنان مات که یکدم مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا ز دستم نرود ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی »
به پروانه گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من زیبا تر است..."
به آتش گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من سوزان تر است..."
به عشق گفتم: "آخر تو چیستی؟" گفت: "نگاهی بیش نیستم."
وقتی معلم گفت : عشق چند بخشه ؟
یه بار دستم رو از بالا تا پایین آوردم و با خوشحالی گفتم :
یک بخش
ولی وقتی تو رو شناختم فهمیدم عشق سه بخشه :
عطش دیدن تو شوق با تو بودن اندوه بی تو بودن
اگه یه وقت دیدی تو یه جایی نشستی
که تاریکه و از در و دیوارش خون میاد
و همش در حال تپیدنه
اصلا نترس
چون توی قلب منی...
در اول صفحه همگان نام نویسند
من گمشده ی عشق توام نام ندارم
زندگی دو نیمه ی سیب است :
نیمه ی اول در انتظار نیمه ی دوم
و
نیمه ی دوم در حسرت نیمه ی اول!
آخر ای دوست نخواهی پرسید
که دل از دوری رویت چه کشید
سوخت در آتش و خاکستر شد
وعده های تو به دادش نرسید
ساعتها رو به روزها گره می زنم و روزها رو به شبها می بافم.
همه لحظات تنهائی ام رو تو صندوقچه خاطرات می ذارم و اونو می بندم.
می خوام خاطراتم رو هدیه کنم به آینده، آینده رو هدیه کنم به زندگی،
زندگی رو هدیه کنم به عشق و عشق رو هدیه کنم به تو!
و تو رو ... تو رو به اون کسی هدیه می دهم که به لیاقتش ایمان داری.
دوستش داری و دوستت داره شاید بیشتر از من.
آره اگر دوست داشتن تو گناه بود پس من گناهکارترین بودم.
همه نهی کردن منو از این عشق و دوری از عشقت رو می خواستن.
ولی من واستادم . بدون پناه بدون یاور.
دوست داشتم تو اولین قطرات اشکم درک می کردی
اون چیزی رو که تو وجودم بود.
دوست داشتم تو تمام نا باوری ها و
تمام بایدها و نباید ها باور می کردی دردی رو که
روزها،ماه ها و حالا دیگه سالها ،
گوشه این دل پنهون کردم و با تمومه خاموشیم
بفهمی که تو دلم غوغایی برپاست.
با همه بچگیم ، نگاهمو ذره ای از وجودت بدونی.
دوست داشتم بدون التماسم نوشته هامو بخونی.
دوست داشتم...
خدایا...
خوشبختش کن با هر کی که خودش می خواد .
شاید وقتی خوشبخت شد یاد من بیفته که تنها آرزوم خوشبختیش بود .