اگه یه روز من مُردم و تو منو دوست داشتی پنج شنبه ها بیا سرِ مزارم و گلِ سرخی رو روی قبرم بذار
تا همیشه اون گلی که بهت داده بودم رو به خاطرم بیارم ...
ولی... اگه تو مُردی ... من فقط یه بار میام مزارِت .. میام و اون دسته گلِ سفیدِ مریم رو که با خون خودم سرخشون کردم ،
برات هدیه میکنم وعاشقانه کنارت جون میدم تا بدونی هیچ وقت تنها نیستی...
امشب از درد نالیدم کاش می دانستی بیش از آنکه درد جسمم را بیازارد روحم را در هم می شکند.
امشب به اندازه تمام ثانیه های عمرم بر تو بر خویش و بر تنهائی و چشمان بارانی ام که در انتظار ماندند گریستم.
کاش بودی و دست های تنهایم را می فشردی و من سر بر سینه مهرت می گذاشتم تا بغض و ناباوری ام را برای همیشه به گور فراموشی بسپارم
در سکوت می توان نگاه را معنا کرد و آن را با عشق به دل پیوند زد
می توان بهار را به دیدار برگهای خزان زده برد و برای رازقی های امید از عطر دوست داشتن گفت
می خواهم سکوت کنم و تنها به حرف نگاهت گوش کنم...