با ما از عشق
بگو
و او سر برآورد و به مردم نگریست
و سکوتی سخت در میانه افتاد.
پس به آوازی عظیم لب به سخن گشود :
چون عشق اشارت فرماید قدم به راه نهید ؛
گرچه دشوار است و بی زنهار این طریق .
و چون بر شما بال گشاید ؛ سر فرود آورید به تسلیم ؛
اگر چه شمشیری نهفته در این بال ؛ جراحت زخمی بر جانتان زند .
و آن هنگام که با شما سخن گوید ؛یقین کنید کلامش را ؛
گرچه آوای او رویای شما در هم کوبد و فروریزد ؛ آنچنان که باد شمال صلابت باغ را .
هشدار !!! عشق است که بر تخت می نشاند و به صلیب می کشاند و هم او که سرچشمه رویش است هرس میکند .
هم به فراز آید بلندای قامتتان را به تمامی و نازک ترین شاخه هاتان را که زیر تابش خورشید به رقصند و اهتزاز ؛ با دست های مهربان خویش بنوازد؛
و هم به عمق رود تا سخت ترین ریشه هاتان در دل خاک؛ و به ارتعاش در آورد از بن .
چون ساقه های بافه ی ذرت ؛ خویشتن به وجود شما احاطه کند .
به خرمن گاه بکوبدتان که برهنه شوید .
غربال کند تا که از پوسته وارهید .
به آسیاب کشد تا پاکی و زلالی و سپیدی .
و خمیری سازد نرم ....
پس به قداست آتش خویش سپارد تان ؛ باشد که نان متبرکی شوید ضیافت پر شکوه خداوند را .
.....و این همه را از آن روی می کند عشق که مستوری دل بر شما باز گشاید ؛ تا به حرمت این معرفت ؛ ذره ای شوید قلب حیات را .
..حال که این متن را خواندید می خواهم تفسیر خلاصه و کوتاهی از آن برایتان بنویسم :
<< چون پیامبر بعد از شنیدن پرسش به مردم مینگرد مردم را در نتظار پاسخ و ساکت می بیند . بعد از مدت کوتاهی لب گشوده و به قداست عشق و حرمت آن اشاره می کند که << چون بر شما بال گشاید سر فرود آورید >> و نیز << یقین کنید کلامش را >> پس از آن پیامبر هشدار می دهد مردم را ؛ بدانید عشق همانطور که به عرش میرساند ؛ به فرش می کوبد ؛ پس بشناسید آنچه را که بدان عشق می ورزید که اگر به حق باشد به قوت خداوندگار به عرشتان می رساند >>